
شریک سازید:
در دل یکی از ساختمانهای فرسودهی پلسرخ کابل، جایی میان خاکاره، بوی چوب و چکشهای کوچک، دخترانی مصروف خلق دنیای خود هستند؛ دخترانی که از رفتن به مکتب بازماندهاند، اما اجازه ندادهاند خاموشی و محرومیت آیندهشان را بتراشد. اینجا، در یک صنف کوچک حکاکی، امید با دست و دل دختران ساخته میشود.
در میان ازدحام و سر و صدای همیشگی پلسرخ کابل، جایی در طبقهی دوم یک ساختمان فرسوده، اتاقی خاموش اما پرجنبوجوش، میزبان دخترانیست که زندگیشان را با دستان خود از نو شکل میدهند.
در فضای این اتاق کوچک، بوی خاکاره و چوب تازه در هوا پیچیده و صداهای آرام سوهان و چکش، با خندههای کوتاه و نجیب دختران همراه است. اینجا، کارگاهیست که نه تنها مهارت میآموزد، بل راهیست برای رهایی فکری و بازسازی باور.
بیست دختر جوان، با آستینهای بالا زده، پشت میزها نشستهاند. هرکدام با تمرکز تمام، بر یک قطعه چوب، طرح و نقش میتراشند. در گوشهی صنف، زنی جوان بر چوکی آهنی نشسته و با نگاهی پرمهربانی، حرکات شاگردانش را دنبال میکند.
سرآغاز یک آرزو با دست خالی
این صنف را صوفیا خالقی، دختر ۲۵ سالهی باشنده کابل، دو سال پیش راه انداخته. خودش چند سال پیش این هنر را فرا گرفته و حالا همان را به دیگران آموزش میدهد.
او میگوید:
«وقتی دیدم که دختران از مکتب و پوهنتون دور ساخته شدند، تصمیم گرفتم تا همین مقدار که میتوانم، راهی برایشان باز کنم تا بیاموزند و ناامید نشوند.»
صوفیا این کارگاه را تنها با ۵۰ هزار افغانی سرمایه راهاندازی کرده و امروز، برای دهها دختر، نقطهی امید است. او از هر شاگرد ماهانه ۵۰۰ افغانی فیس میگیرد که صرف کرایه مکان و خرید وسایل ابتدایی میشود.

دشوار اما پرارزش
کار صوفیا با دشواریهای زیادی همراه است. از نبود مواد اولیه با قیمت مناسب گرفته تا نبود بازار برای فروش آثار دختران.
او میگوید:
«اکثر مردم حالا نان خشک را به زحمت پیدا میکنند، کی میآید حکاکی چوب بخرد؟ این کار بیشتر دلی است تا تجارتی.»
با آنهم، صوفیا باور دارد که هدف اصلیاش آموزش است، نه سود مالی.
«اگرچه درآمدی ندارم، اما وقتی میبینم یک دختر دوباره باور به خودش پیدا میکنه، برایم کافیست.»
حکاکی بهجای صنف مکتب
یکی از دختران شاگرد در این کارگاه، لیلماست. او قبل از بسته شدن مکاتب، در صنف دهم درس میخواند. حالا سه ماه میشود که سرگرم آموزش حکاکیست.
«وقتی دیگه اجازه ندادند مکتب بروم، بیکار شدم. خیلی ناامید بودم. اما وقتی با چوب و چکش کار میکنم، حس میکنم دوباره زنده شدم.»
افسانه، دختر دیگری که همصنف لیلماست، نیز از مکتب بازمانده.
او میگوید:
«خواستم چیزی یاد بگیرم که فردا روز به درد بخورد. حکاکی را انتخاب کردم تا استاد شوم و شاید روزی خودم یک صنف باز کنم.»
فضای امن، دلگرم و آموزشی
کارگاه صوفیا تنها یک صنف هنری نیست. اینجا فضای گرم و پر از همدلی میان دختران است. آنها از مشکلات میگویند، به هم روحیه میدهند، و با خلاقیت و پشتکار، از دل تاریکی، روشنایی بیرون میکشند.
میزها مرتب چیده شدهاند، دیوارها با تختهچوبهای رنگشده تزیین شده و هر ابزار به دقت در جای خود گذاشته شده است. همهچیز ساده اما صمیمیست.
آرزو فراتر از چوب و نقش
صوفیا با همه علاقهاش به هنر، میگوید که هیچ مهارتی نمیتواند جای آموزش رسمی را بگیرد.
«دختران باید حق داشته باشند درس بخوانند، پوهنتون بروند، فعال باشند. ما حالا همین را داریم، اما آینده بدون تعلیم، ناقص است.»
نور در دل تنگیها
در کشوری که دختران از حق آموزش متوسطه و عالی محروم اند، همین صنفهای کوچک، مثل صنف صوفیا، زنده نگهدارندهی امید و ایستادگیاند.
در دل دود و صداهای سنگین کابل، هنوز هم گوشههایی هست که زندگی در آن جریان دارد. گوشههایی که دختران با دستان خود، آیندهای بهتر برای خود و جامعه میسازند.
گزارشگر: صدف رحیمی – راحیل نیوز
نکته: نامهای ذکرشده در این گزارش برای حفظ مصونیت، مستعار گرفته شدهاند.