پنج‌شنبه، 01 قوس 1403

ناگفته‌های زخمیان مکتب سیدالشهدا:

زنان
شریک سازید:

زندگی‌ام نابود شد؛ خانه‌نشین شدم از درس بدم می آید

با گذشت دو سال از رویداد خونین مکتب سیدالشهدا در غرب کابل قربانیان این رویداد هنوز از پیامدهای ناگوار آن رنج می‌برند و در گوشه‌تنهایی شان اشک می‌ریزند.
طاهره ساعی که در آن سال صنف دهم مکتب بود و یکی از شاگردان ممتاز مکتب سیدالشهدا بود، امروز با دنیایی از افسرده‌گی و مشکلات روحی و روانی درگیر است.
طاهره می‌گوید که آن روز هرگز در زندگیم فراموش نخواهد شد. 
وی می‌گوید: آن روز درس ما چند دقیقه از تایم رخصتی دیر تر تمام شد به همین خاطر امروز زنده هستم. در حال جمع کردن  و خارج شدن از صنف بودیم که صدای بسیار بلند را شنیدیم، گوش های قفل شده بود همه جا دود و خاک بود هیچ جای را دیده نمی‌توانستم. چند ثانیه بعد دیدم که همه به سوی دروازه حرکت کردند و صدای چیغ و فریاد دختران بلند بود. وقتی از دروازه مکتب خارج شدم همه جا خون بود و خون بود. گویا دریایی از خون اینجا جاری شده است.
وقتی از کمی به فکر آمدم دیدم که انفجار شده دختران زیادی کشته و زخمی شده، کم کم مردم به سوی مکتب آمدند و همه فریاد می‌زدند که آمبولانس را زنگ بزنید. در همین لحظه بود که انفجار دوم رخ داد، در انفجار دوم خیلی از مردم کشته شدند، چون همه دور اجساد و زخمی‌ها حلقه زده‌بودند و می‌خواستند زخمی ها را انتقال دهند. وقتی انفجار دوم رخ داد ما به طرف خانه فرار کردیم در چند متری انفجار دوم بودم که انفجار سوم رخ داد. باز هم گوش‌هایم بند شد و چشمانم سیاهی می‌رفت. دردی را در پایم احساس کردم ولی توان دیدن‌اش را نداشتم.
مواد انفجاری سوم در پیش یک‌پایه برق جاسازی شده بود. دقیق در مسیر راه مکتب. این انفجار خیلی دقیق برنامه ریزی شده بود. انفجار اول در پیش دروازه مکتب بود. ترریستان به دقت ساعت را بررسی کرده بودند. دو سرک به مکتب منتهی می‌شود که هر دو این سرک بمب گذاری شده بود. مسیر اول سرک شرقی مکتب است که خیلی از شاگردان از آن عبور می‌کردند و مسیر دیگر سرک جنوبی بود که اکثر شاگردان ساحه برچی از آن عبور می‌کرد. این دو مسیر هر دو بمب گزاری شده بود وقتی ما فرار کردیم اول بمب سرک شرقی انفجار کرد و همه به سوی سرک جنوبی متواری شدند و بعدش بمب سرک جنوبی انفجار کرد که هر سه انفجار جان ده‌ها تن را گرفت.
طاهره ادامه می‌دهد: من که از هر سه انفجار جان سالم به در بردم به سوی خانه رفتم. در مسیر راه زنان و مردانی را دیدم که گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند که خدایا خیر باشه. زخم پای من خیلی جدی نبود در برابر آن همه کشته و زخمی. کسانی بودند که نصف بدن‌شان جدا شده بود، اجساد و زخمی‌های را دیدم که کاملاً سوخته بودند، قابل شناسایی نبودند، من با دیدن آن صحنه‌های دلخراش درد پایم را فراموش کرده بودم.
طاهره امروز فقط یک ارزو دارد و آن اینکه یک روز بتواند شاهد محاکمه عاملان این نسل کشی باشد. او می‌گوید، من به این امید زنده‌ام که بتوانم یک روز در یک جای شاهد محاکمه این گروه تروریستی باشم و این‌ها باید تقاص خون هزاران کودک، جوان، مرد و زن را بدهند. دولت‌های پشین افغانستان به نحوی تسهیل کننده این حملات بود، وگرنه امکان نداشت با چنین نیروهای امنیتی این میزان از انتحار و انفجار در بخ گوش شان رخ بدهد و این ها بی‌خبر باشند.

رسانه‌ی راحیل

راحیل نیوز