چهارشنبه، 03 دلو 1403

افزایش ازدواج اجباری زیر حاکمیت طالبان در اثر محرومیت از تحصیل

گزارش
شریک سازید:

آرزوهای سرکوب‌شده؛ سرنوشت دختران افغان در سایه ظلم و تبعیض


حمیرا، مادری 19ساله‌ که زمانی پر از امید و آرزو بود، به راحیل نیوز می‌گوید:
"اگر مکتب بسته نمی‌شد، حالا در پوهنتون بودم."

او دانش‌آموز صنف دهم بود و همیشه با امید به آینده‌ای روشن زندگی می‌کرد. اما بسته شدن مکاتب به روی دختران، حمیرا را به فردی افسرده و بی‌روح تبدیل کرد. او روزهایش را با گریه و ناامیدی سپری می‌کرد و از زندگی و آینده بیزار شده بود.

چند ماه پس از بسته شدن مکاتب، خانواده حمیرا تصمیم گرفتند او را به ازدواج مجبور کنند. خواستگار، یکی از اقوام دور بود، اما حمیرا هنوز 16 سال داشت و نمی‌خواست به این ازدواج تن دهد. او با اشک و التماس از والدینش خواست تا اجازه دهند تا باز شدن مکاتب  صبر کند  و به درسش ادامه دهد، اما خانواده‌اش، تحت تأثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی، این درخواست را نادیده گرفتند. آن‌ها معتقد بودند که امیدی به باز شدن مکاتب نیست و ازدواج بهترین راه برای نجات حمیرا از افسردگی است.

حمیرا سرانجام، به اجبار خانواده، ازدواج کرد. اما این ازدواج نه تنها شرایط روحی او را بهتر نکرد، بلکه افسردگی‌اش را شدیدتر کرد. او دچار حملات عصبی و تشنج شد و ناچار به استفاده از داروهای اعصاب بود. چند ماه پس از ازدواج، حمیرا باردار شد، اما این بارداری نیز همراه با نگرانی بود. پزشکان هشدار دادند که به دلیل استفاده از داروهای اعصاب و شرایط جسمی‌اش، فرزندش یا زنده نخواهد ماند یا معلول خواهد بود.

او زایمان سختی را پشت سر گذاشت که زندگی خودش و فرزندش را به خطر انداخت. فرزندش با معلولیت به دنیا آمد و حالا حمیرا، مادری جوان و غمگین است که باید تا پایان عمر از فرزندی معلول مراقبت کند. او می‌گوید:
"حالا من باید برای رویاهایم می‌جنگیدم، اما تمام عمرم به مراقبت از فرزندی معلول خلاصه شده است. دیگر هیچ امیدی به زندگی ندارم و هر روز هزار بار آرزوی مرگ می‌کنم."

مریم، 18 ساله ، هنوز هم روزهایی را به یاد می‌آورد که با امید به مکتب می‌رفت و درباره آرزوهایش با هم‌صنفی‌ها و استادانش صحبت می‌کرد. او  به راحیل نیوزمی‌گوید:
"هرگز فکر نمی‌کردم به جرم دختر بودن، مکتب به رویم بسته شود."

پس از بسته شدن مکاتب، مریم به شدت افسرده شد. او بیشتر وقتش را در خانه و اتاقش سپری می‌کرد و از تعامل با دیگران پرهیز داشت. افسردگی او به حدی شدید شد که حتی هنگام صحبت با دیگران نمی‌توانست جلوی بغض و اشک‌هایش را بگیرد.

مریم در خانواده‌ای بزرگ شده بود که سنت‌ها و فرهنگ‌های قدیمی بر آن حاکم بود. دختران در این خانواده اغلب در سنین پایین مجبور به ازدواج می‌شدند. مریم و دختر کاکایش تنها دخترانی بودند که به مکتب می‌رفتند. اما پس از بسته شدن مکاتب، خانواده مریم نیز فشار بر او برای ازدواج را آغاز کردند.

پسر کاکایش که از ابتدا برای او در نظر گرفته شده بود، به خواستگاری آمد. مریم با اشک و التماس از خانواده‌اش خواست تا او را مجبور به این ازدواج نکنند. او می‌خواست به هر نحوی شده  ادامه تحصیل دهد و زندگی مستقلی داشته باشد. اما پدرش با قاطعیت گفت:
"مکتب باز نخواهد شد. تا همین‌قدر درس هم کافی است. حالا باید ازدواج کنی."

او سرانجام به اجبار خانواده، تن به این ازدواج داد. اکنون، مریم مادری جوان است که افسردگی شدید زندگی‌اش را تحت‌الشعاع قرار داده است. او می‌گوید:
"گاهی آرزو می‌کنم که بتوانم فرزندم را دوست داشته باشم،اما نمیتوانم، چون احساس می‌کنم هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند. زندگی‌ام تلخ است و امیدی به آینده ندارم. اگر مکتب باز شود، من دیگر نمی‌توانم با وجود فرزندم و این زندگی، تحصیلم را ادامه دهم."


مینا، 19 ساله ، از خانواده‌ای فقیر است. او می‌گوید:
"تنها راه من برای داشتن زندگی بهتر، درس خواندن بود. اما بسته شدن مکاتب همه چیز را نابود کرد."

مینا که شاگرد اول نمره مکتبش بود، با آرزوهای زیادی برای آینده درس می‌خواند. اما پس از بسته شدن مکاتب، افسردگی شدیدی گرفت و دیگر امیدی به زندگی نداشت. او می‌گوید:
"گاهی مانند یک مرده متحرک بودم. نه اشتهایی برای غذا داشتم و نه توان خوابیدن. تمام روز را در سکوت می‌گذراندم."

مدتی بعد، خانواده‌اش خواستگار مردی را که همسرش فوت کرده و دو فرزند داشت، رد کردند. اما مینا که وضعیت اقتصادی خانواده‌اش را می‌دید، به اصرار خود رضایت داد. او می‌خواست با مهریه این ازدواج به خانواده‌اش کمک کند.


مینا اکنون در خانه مردی زندگی می‌کند که هرگز آرزوی داشتنش را نداشته است. او می‌گوید:
"من تمام آرزوهایم را دفن کرده‌ام و فقط به خاطر خانواده‌ام به این زندگی تن داده‌ام. اما هنوز هر روز از افسردگی رنج می‌برم."
 

نسرین زمانی، فعال حقوق زنان در واکنش به وضعیت کنونی زنان و دختران افغان می‌گوید:
"بسته شدن مکاتب و محرومیت دختران افغان از حق آموزش، نه تنها نقض حقوق بشر است، بلکه گامی واپس‌گرایانه در برابر پیشرفت اجتماعی است. این دختران نه تنها از فرصتی برای تحصیل و ساختن آینده خود محروم شده‌اند، بلکه از حق تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت خود نیز سلب شده‌اند. ازدواج‌های اجباری، افسردگی و انزوای اجتماعی تنها بخشی از پیامدهای این سیاست‌های سرکوبگر است. باید توجه کنیم که این بحران نه تنها به فرد بلکه به کل جامعه آسیب می‌زند.

اسامی آمده در متن به‌دلایل امنیتی مستعارند.
مرسل ماندگار و نیلا فروتن ، نام مستعار خبرنگار آزاد است

رسانه‌ی راحیل

راحیل نیوز