موهایم را می بافد که دروازه حویلی باز شد پدرم با چندخانم موسفید داخل آمدن من با مادرم به پدرم خیره شدیم پدرم گفت بفرماید خانه این نرگس دخترم است نرگس برای مهمان ها چای بیآور.
من با دو برادرم شوخی کردم مهمان های ناشناس برای شکایت از شوخی شما آمده است.دلم شور می زند.مگر این هاکسیت، رفتم برای پذیرایی همینکه وارد خانه شدم پدرم صدا زد این عروس شماست،
دنیا برایم تنگ وتاریک شد نمیدانستم چی بگویم به طرف پدرم دیدم که مرا با اشاره سر فهماند تا دست این زن را ببوس
برای شال و انگشتر آروده بودن، بعداز رفتن مهمان ها برای پدرم گریه و عذر نمودم پدر جان مگر این شخص را نمی شناسم چطور زنش شوم،
پدرم گفت طالبا گفتن دختران جوان را برای نکاح می برند.نمی توانم بیشتر از این در خانه نگهداری کنم بهتر است عروسی کنی.
امروز برای گرفتن طلاق خود آمدم چون من تازه خبر شدم که پدرم مرا بخاطری قرض هایش به شوهر داده است مگر چطور پدری باشد که چنین جفا به حق دخترش کند.
اینجا برای من حق طلاق هم نمی دهد چون شوهرم رضایت به طلاق ندارد
او خود چهار دختر دارد که هم سن وسال من است بعداز عروسی زمانیکه فاطمه دختر خانم شوهر من به خانه من آمد. و برای پدرش گفت تا خانه آمده وجویایی احوال مادرش شود. من آن زمان فهمیدم که شوهرم زن دیگری هم دارد. بعد از آن تصمیم گرفتم تا طلاق بیگرم .
در افغانستان حتا ما دختران حق نفس کشیدن را نداریم این ظلم در حق ما زنان ودختران هرگز پایانی ندارد.
نمیدانم بعداز این سرنوشت من چی خواهد شد.
رسانه راحیل بازتاب دهنده حقایق شماست همه ی هویت شما محفوظ خواهد ماند.